tafakor90
salam khoshhal misham ba man bashin va jadedtaren haro begem
زماني مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت مرد آن چنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون آنكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان انگشت های دست پسر قطع شد وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كی انگشتهای من در خواهند آمد" آن مرد آنقدر مغموم بود كه هيچ نتوانست بگويد به سمت اتوموبيل برگشت وچندين بار با لگد به آن زد حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد. او نوشته بود "دوستت دارم پدر" روز بعد آن مرد خودكشي كرد..
ابزار تماس با ما
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |